مجله Scientific American در شماره ۱۳ اکتبر خود در گزارشی به این نظریه جنجالی پرداخته که ممکن است ما انسانها در یک محیط رایانهای که شبیهسازی شده زندگی میکنیم.
به گزارش دیدهبان علم ایران، دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف در یادداشتی با عنوان «آیا در یک شبیهساخته زندگی میکنیم؟» که به بهانه انتشار گزارش اخیر نوشته شده، آورده است: «گزارش مجله «ساینتیفیک امریکن» (Do We Live in a Simulation? Chances Are about 50–۵۰) عنوان میکند که موضوعِ امکانِ زیست ما در رایانه دارد به پرسشی فروکاهیده میشود در پژوهشهای هومَص (هوش مصنوعی) یا در رصدهایی در مرز کیهانشناسی.
واژهء شبیهساخته که من در عنوان به کار بردهام، کمی ناچسب است. منظورم از آن این است که آیا ما انسانها در یک محیط رایانهای که شبیهسازی شده زندگی میکنیم؛ موجوداتی هستیم شبیهسازی شده در یک رایانه کلان؟
فعل «شبیهسازی کردن» در فارسی بسیار پُرهجا است و به سختی میتوان از آن اشتقاق و ترکیب ساخت. بهتر میدانم از فعل فارسی «مانستن» به معنای «بدلسازی»، استفاده کنم که هم منظورم را راحتتر بیان کنم، هم ترکیبها و اشتقاقهای راحتتری بسازم و هم با شبیه سازی به معنی cloning که در واقعیت اتفاق میافتد، نه در مجاز، اشتباه گرفته نشود.
مثلا برای واژهء simulacrum به معنی محیط یا موجودات شبیه سازی شده در رایانه کلمهء «مانسته» را بهکار میگیرم که هم معنی شبیهسازی شده را میدهد و هم معنی یک محیط شبیهسازی شده را؛ مانند «بسته» در فارسی از مصدر «بستن» که هم معنی بسته بودن را میدهد و هم چیزی که بسته است مثل بستهء پستی! به همین قیاس، «مانسته» به جای «مانستهء رایانهای».
توجه داشته باشیم هماکنون تعدادی واژه با پیشوند sim ساختهشده و میتوان تصور کرد هر ویژگی انسان و واقعیت پس از این با پیشوند sim هم بهکار خواهد رفت، همان طور که باe این اتفاق افتاد! شاید در فارسی هم بتوان با پیشوند «ما» یا «مان» چنین کرد. پس لطفاً تحمل این کاربرد جدید واژهء «مانِستن» و «مانِسته» و «مانِستگی» را داشته باشید. سعی میکنم گاهی هم «مانستهسازی» بهکار ببرم که ذهن آماده شود.
این سوال برمیگردد به مقالهء نیک باستروم[۱]در سال ۱۳۸۲/۲۰۰۳. باستروم در چکیدهء مقالهءاش سه پیشنهادِش (proposition) میآورد و ادعا میکند یکی از این سهگانهء زیر باید درست باشد:
۱. بسیار محتمل است که موجود «انسان» پیش از رسیدن به یک مرحلهء «پساانسان» نابود شود؛
۲. هر تمدن پساانسانی بسیار نامحتمل است بتواند تعدادی بامعنی مانسته از تاریخ تکاملی خود (یا نسخههایی دیگر از آن) را اجراکند؛
۳. تقریباً مطمئنایم که ساکن یک مانسته رایانهای هستیم.
او نتیجه میگیرد این اعتقاد که شانس زیادی هست روزی پساانسانی بشویم و بتوانیم مانستهء پیشینیانِ خود را اجرا کنیم اشتباه است مگر اینکه هم اکنون ساکن یک مانِسته باشیم.
از آن پس، این ایده که انسانها در یک مانسته (simulacrum) ساکناند و اینکه واقعیتْ نیز یک مانِسته است بسیاری را درگیر کرده است.
بنا به همین گزارش، دیوید کیپینگ (David Kipping)، منجم در دانشگاه کلمبیا، هومن اوحدی متخصص ریاضیات رایانشی از کلتک، و زهره داوودی، فیزیکدان از دانشگاه مریلند با استدلالهایی جالب توجه زاویههایی از این پرسش یا معمای سهگانه را بیان میکنند؛ کیپینگ و اوحدی در چارچوب آمار و محاسبات رایانشی و داوودی در چارچوب شبیهسازی ساختار مادهء بسذرهای.
هیچ کدام بهاین نکته نمیپردازند که مانستهسازی تاکنون بر مبنای واقعیتی موجود یا بر مبنای شناخت ما از واقعیت، تعریف میشود.
از فیزیک سامانهها میدانیم که باید همواره انتظار ویژگیهای برامده (emergent) را داشت. این ویژگیها را نمیتوان از معادلههای تعیّنی[۲] به دست آورد. آنچه میدانیم این است که پیدایش پدیدههای براینده در سامانهها قطعی است؛ به این معنی که هر وقت با سامانهای سروکارداریم، در واقعیت، باید انتظار پدیدههایی را داشته باشیم که برخواهند آمد بدون اینکه بتوانیم نوع آن را پیش بینی کنیم و بدون اینکه بدانیم چیستند. پدیدههای تکاملی به نظر میرسد از این نوعاند؛ اما، هنگامی میشود موضوعی را مانسته کرد که متعیّن باشد نه اینکه در آن انتظار برامدشدگی برود مانند سامانهها.
انسان و جامعهء انسانی بسیار ویژگیهای برامده دارد و میدانیم که هم انسان و هم جامعهء انسانی سامانه ای گوریده (wicked) است؛ یعنی پیچیدهتر از پیچیده (complex)!
این بحثها من را به یاد موج افراط در فیزیکگرایی پس از نیوتون، به معنی تعمیم فیزیک و مکانیک که میخواست همه چیزِ طبیعت و جامعه را بر مبنای مکانیک توضیح بدهد، میاندازد.
این تصور بسیار سادهانگارانه بود، اما بسیار راهگشا. امروزه میدانیم که صورتبندیِ جدید از تعمیم یک شناخت در فیزیک هرگاه در چارچوبی روشمند ارائه و بحث بشود برای رفع مشکلات علمی و شناخت جدید از طبیعت راهگشا است.
از این دید، بحثهای کنونی پیرامون معمای سهگانهء باستروم، یا دوگانهء او آنچنان که کیپینگ با ادغام مورد ۱ و ۲ (فرضیهء فیزیکی) در مقابل واقعیتِ مانسته (فرضیهء مانستگی) بیان کرده است، بسیار پسندیده و جالب است.
شک ندارم گفتمان مرتبط با این موضوع دههها اگر نه سدهها ادامه پیدا خواهد کرد. هر چه بیشتر پرسشِ بررسیپذیر از این گفتمان بهدراید به علمی کردن این سهگانه یا دوگانه کمک خواهد کرد.
طُرفه آن که کمی بیش از نیم قرن بحثهای اولیهء فیزیکگرایی طولکشید تا دوباره موج احیای روح انتقادی و تحلیلی بدون افراط در فیزیک-گرایی در قرن ۱۳/ ۱۹ به جریان بیفتد [۳] (ر.ک. کتاب تاریخ فلسفه قرن نوزدهم، دورهء نظام ها(۱۸۰۰-۱۸۵۰)، امیل بُرِیه، ترجمه اسمعیل سعادت، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۹۷).
در این میان، اشاره کنم به ادعای اِستفِن وُلفرام[۴] که میگوید علم جدیدی در راه است که تفکر نیوتونی و گالیلهای را نقض میکند.
اِستفِن ولفرام میخواهد تنها به کمک خودکاران یاختهای همهء کیهان را توضیح بدهد بهروشی نانیوتونی و ناگالیلهای. نوعی شبیهسازی که اگر ممکن میشد این پرسش هم بهجا بود که آیا واقعیت کیهانی هم نوعی واقعیت مانسته است نه واقعیت فیزیکی. خودکاران یاختهای[۵]، اما ساده تر از آن است که در آن انتظار پدیدههای برامده داشته باشیم. از این رو، از دید من توانایی مانستن کیهان را ندارد[۶].
امکان زیست انسان و واقعیت طبیعت در یک رایانه
هنگامی میتوانیم پرسشهای سهگانه را پاسخ دهیم که کیهان را خوب درک کنیم و شناسندهء کیهان یعنی انسان را هم همین طور. ما اما هنوز مفهومهای اولیه را که بشر ابداع کرده مانند زمان و مکان را درست درک نمیکنیم. هنگامی میشود گفت زمان و مکان را درک کردهایم که بی زمانی و بی مکانی را درک کرده باشیم. آنگاه شاید تمایز میان دو مفهوم واقعیت و مجاز یا مانسته از بین برود و سهگانه بیانی بیمحتوا باشد!
هرگاه صحبت کنیم از اینکه شاید واقعیتْ مانستهای است در یک رایانه پس فرض کردهایم تمام عالم (طبیعت) در یک رایانه است.
طبیعت واژهای کلی است شامل همهء واقعیتهایی که دانشگران با مفاهیم برساختهء خودشان بیان میکنند. پس، منظور از ساکن بودن در مانستهْ، داشتن برنامهای است رایانهای برای مانستهای از همهء طبیعت و انسان و واقعیتهایی که انسان به طبیعت نسبت میدهد. پس، در این صورت از «خارجِ عالم» صحبت میکنیم. اما میدانیم که اگر فضا زمان چهاربعدی باشد هرچه هست خودش است و خارجِ آن بیمعنی است. پس، این عالم چهاربعدی نمیتواند در «چیزی» باشد. ازاینرو، در پذیرشِ دوگانهء واقعیت (فرض فیزیکی) یا مانستگی دو حالتِ کلی میشود متصور شد:
۱.فضا و زمان مفهومهایی بنیادیاند و باید در برنامهء مانسته در نظر گرفته شود.
۲. فضا و زمان مفهومهایی برامدهاند. در این صورت باید این دو مفهومْ خودشْ از مانستهسازی «دراید».
در مورد دوم اطلاعات و مدلهای اندکی داریم؛ اما باید آنرا محتمل دانست و در بررسی دوگانهء فرضیهء فیزیکی و فرضیهء مانستگی در نظر داشت؛ اما در صورت پذیرش مورد اول هنوز چند بدیل وجود دارد:
۱.مفهوم فضا و زمان، به صورت یک پیوستار نیست و مفهومهای گسستهء دیگری باید جایگزین آن بشود. در این صورت، بسته به نوع گسستگی فضا و زمان، این سوال که چگونه رایانه در «چیز» دیگری قراردارد باید بررسی شود.
۲. مفهومِ پیوستارِ فضازمان را میپذیریم . هرگاه بعدِ فضازمان ۴ باشد، آنگاه درون و بیرونی نداریم. هرچه هست همان فضازمان است. پس، بودن رایانهای به اندازهء عالم که ما و طبیعتْ مانستهای در آن باشیم بی معنی است. میماند دو فرض دیگر: یا میپذیریم بعد فضا زمان بیش از ۴ است، یا عالم چهار بعدی خودمان را بخشی از چندالم[۷] میپذیریم.
باوجود مدلهای فراوان برای مورد فضازمان گسسته، پیوستاری بیش از چهار بعد و نیز ایدههای چندالمی، هنوز راهی پذیرفته گشوده نشده است.
موضوع محدودیت سرعت نور و قیاس با محدودیت دسترسی در بازیهای رایانهای
در همین گزارش صحبت از این است که نکند محدویت سرعت (سرعت نور) در نسبیت چیزی به جز محدودیت دسترسی بازیگر در بازیهای رایانهای نیست؛ اما میدانیم که محدودیت سرعت نور در نسبیت از واقعیتی عمیقتر ناشی میشود: «واقعیت» در طبیعت مستقل است از ناظر. یعنی، همهء انسانها واقعیت را یک جور میبینند و با یک نوع قانون بیان میکنند، چه آن را واقعیت بنامیم چه مجاز!
از طرف دیگر، میدانیم انسان اگر تنها میزیست توان تفکر و تمایز میان واقعیتها را نداشت؛ بنابراین، تفکر را هم باید پدیدهای برامده ناشی از اجتماع انسانی و برهم کنش آنها دانست؛ نوعی ویژگی که در فرضیهء مانستگی از آن غافلیم. از همین رو، محدودیت سرعت نور بر همین فرض متکی است که تفکرْ پدیدهای است برامده در سامانهء انسانی! اما معلوم نیست فرضیهء مانستگی، از جمله برای انسان، چگونه میتواند این وابستگی اجتماعی را پاسخ دهد.
از طرف دیگر، میدانیم که محدودیت سرعت نور تعبیری دینامیکی هم دارد. یعنی، اگر در این «واقعیت» یا مجاز بخواهیم به سرعت نور برسیم باید بینهایت انرژی فراهم کنیم. این مقدارِ بینهایت واقعی است به این معنی که رایانهای هم که بخواهد این مانستهسازی را انجام بدهد بینهایت انرژی میطلبد؛ هر دو بینهایت در هر دو صورت لازم است چه در واقعیت فیزیکی و چه در برنامه سازی رایانهای.
از طرف دیگر، ما مدلهایی داریم برای ذراتی که سرعت فرانور دارند، تاخیونها. این ذرات، اگر باشند، تنها در سرعتهای فوق نور حرکت میکنند. سرعت نور مرزی است برای هر دو نوع ذره. اگر تاخیونی بخواهد به سرعتهای کمتر از نور برسد باید از بینهایت وارد واقعیت ما بشود به شرطی که توپولوژی فضازمان اجازه بدهد. در این صورت رایانه نه تنها باید ابعاد کیهانی داشته باشد بلکه باید توپولوژی خاصی هم در این ابعاد داشته باشد. میشود؟
سهگانهای تأمل برانگیز که در تاریخ علم و فناوری خواهد ماند!
سهگانهای با نمک فلسفی که در گفتمان علم وارد شده. اما هنگامی گزارهای را علمی تلقی میکنیم که در نظام مفهومِشِ علمی و روش و مدلهای علمی با معنی باشد. این سهگانهء باسترومِ یا صورت دوگانهء آن هنوز باید خیلی صابون دانشگران بهتنش بخورد تا بخشی از دانشِ علمی بشود.»
___________________________________________
[۱] Are We Living in a Computer Simulation?
Nick Bostrom
The Philosophical Quarterly, Volume 53, Issue 211, April 2003, Pages 243–۲۵۵, https://doi.org/10.1111/1467-9213.00309
[۲] deterministic
[۳] رک کتابم مبانی تفکر در علوم فیزیکی، درس ۱۱، پرسش ۱۸. برای اطلاعات بیشتر پیرامون سمامانه نیز همین کتاب، درس ۱۳، را ببینید.
[۴] Stephen Wolfram, a New Kind of Science, Wolfram Media Publisher, 2002;
[۵] Cellular automata
[۶] رک کتابم مبانی تفکر ، درس ۱۳.
[۷] چندالم در برابر multiverse. این واژه را از ادغام چند و عالم با میانوند «آ» ساختهام.
انتهای پیام
* نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند