به گزارش دیدهبان علم ایران در ابتدای این نشست، دکتر ابراهیم توفیق به عنوان یکی از مؤلفان کتاب اظهار داشت: در این کتاب برخلاف اغلب تحقیقات انجام شده درباره دارالفنون که تمرکزشان بر بررسی فضا زمان و میدان نیرویی بوده که در آن علم امکان پذیر شده سعی کردیم با تمرکز بر تاریخ علم و کتاب ها و متونی که در آن دوره توسط اساتید و دانش آموزان دارالفنون تألیف شده بررسی کنیم که چه رگ و ریشهای از علوم انسانی در دوره دارالفنون وجود داشته است. علوم انسانیای که در آن دوره شاهدیم شامل تاریخ و جغرافیا به معنی مدرن آن ها و ادبیات و عربی است که از گذشته وجود داشته اند یعنی طلایههای اولیه آنچه بعدا به عنوان علوم انسانی شناخته شده است.
این استاد جامعه شناسی با بیان این که در کمتر اثری به بررسی دارالفنون از روی تألیفات و ترجمههای به جا مانده از آن دوره پرداخته شده است، اظهار داشت: یکی از عمده علل کم کاری در زمینه متون و تألیفات دوره دارالفنون، وضعیت نامناسب آرشیو بر جای مانده از آن دوره است. با وجود اهمیت ویژه دارالفنون بهعنوان نهادی که پایه شکلگیری علم و تجدد در ایران بوده است، نبود آرشیوی مناسب از آن دوره سوال برانگیز است و اتفاقا همین مساله است که برداشتهای اشتباه درباره دارالفنون را باعث شده است.
توفیق با اشاره به قرائت خاصی که درباره چگونگی تأسیس دارالفنون مطرح است و براساس آن، دارالفنون در برهوتی شکل گرفته که از ابتدا برهوت بوده یا اگر زمانی بسیار دور رونقی از علم در آن وجود داشته، سدهها قبل دچار انحطاط شده است، اظهار داشت: براساس این قرائت در فضایی سنتی که امکان ورود به دنیای جدید را نمیدهد، معدود چهرههایی مثل امیرکبیر پیدا میشوند که ناگهان گویی با خوردن سنگی آسمانی بر سرشان از خواب بیدار میشوند و درمییابند که علت عقب ماندگی و شکستهای ایران در جنگ با روسیه، بیتوجهی به علم مدرن بوده و بر این اساس زمینه شکل گیری دارالفنون فراهم میشود.
وی خاطرنشان کرد: دارالفنون عمدتا در چنین فضایی و بدون توجه به متون به جا مانده از آن دوره خوانده میشود در حالی که وقتی متون و کتابهای بر جای مانده از مدرسان و دانشجویان دارالفنون را بررسی میکنید با فضایی تاریخی مواجه میشوید که چنین داوری تجددگرایانه و سوژه محور از تاریخ نگاری علم در ایران را ناممکن میکند. در واقع در مواجهه با این متون به صورت اکتشافی با لحظاتی مواجه شدیم که خودمان از قبل حدس نمیزدیم.
توفیق خاطرنشان کرد: در این کتاب نشان دادهایم که شکلگیری دارالفنون نتیجه یک برنامه از پیش طراحی شده نبوده بلکه حاصل صدایی از بین صداهای مختلف است که در توازن قوای آن دوره ممکن شده است. حداقل از حدود یک قرن قبل از تأسیس دارالفنون، نخبگان با مسائل علوم مدرن شکل گرفته در اروپا درگیر بودهاند و فضا به گونهای نبوده که گویی صاعقه وار به ضرورت تاسیس دارالفنون پیبردهاند.
مؤلف کتاب «مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری» خاطرنشان کرد: در فصل سوم کتاب در این خصوص که در چه متن تاریخی و زمان – فضایی و براساس چه فهمی از دانش، شکلگیری دارالفنون ممکن شده توضیح دادهایم و در فصل چهارم به این مسئله پرداختهایم که افراد تعیین کننده در تأسیس دارالفنون چه فهمی از علم داشتهاند. از لحظات اکتشافی که برای ما خیلی جالب بود این که دیدیم برخلاف قرائت تجددگرایانه از دارالفنون که تمام افراد مؤثر در شکلگیری آن از نجم السلطنه تا اعتمادالسلطنه و میرزا ملکم خان را در سازماندهی گسستی تاریخی از یک وضعیت سنتی برهوت به وضعیت مدرن یکدست و همسو میبیند و آنها را به کپیبرداری ناقص از غرب و در نتیجه نابسامانیهای بعدی در سیاست و تجدد و دانشگاه ما متهم میکند، اتفاقاٌ در آن دوره نه با جریانی یکدست که حداقل با سه گرایش مختلف مواجه بودهایم.
به گفته دکتر توفیق، یکی از مؤثرترین چهرهها و جریانهای کلیدی در تأسیس دارالفنون، طبیبی به نام میرزا تقی انصاری کاشانی بوده که با نگاهی شرق شناسانه، هر آنچه مربوط به قبل است را خوانده و معتقد است خودمان هیچ چیز نداریم و باید وارد کنیم و در این مورد، ناامید هم هست. در مقابل نجمالدوله و اعتماد السلطنه در فضایی هستند که تفکیکهایی مثل شرقی و غربی و سنتی و مدرن از مفهوم علم در ذهنشان وجود ندارد و علم را مجموعه علوم- صرف نظر از محل پیدایش آنها- میفهمند و تبادل علم با خارج را روالی عادی و معمول میبینند. رویکرد دیگر هم ملکم خان است که او هم نگاه منفی ندارد و با رویکردی کاملاٌ تکنیکی به علم میخواهد علوم را وارد و آن را با حیطههای مختلف از جمله حکمرانی مرتبط کند.
توفیق در پایان خاطرنشان کرد: در فصل پایانی سعی کردهایم آغازههای شکلگیری آنچه را که بعدا بهعنوان علوم انسانی شناخته میشود را نشان دهیم. مساله دیگری که ما به آن دست پیدا کردیم این است که در آن دوره، مساله این کنشگران شرق و غرب، اسلام و غیر اسلام و … نیست بلکه گرایش به دانستن وضعیتی است که در آن قرار دارند مثلاٌ بومیسازی که موردنظر نجمالدوله است بسیار متفاوت از بومیسازی کنونی است.
دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف و دیگر سخنران این نشست هم با ابراز خرسندی از تلاشهای پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در انتشار حدود ۳۰ جلد کتاب در زمینه تاریخ علم و مسائل آموزش عالی گفت: این کتاب مستقل از این که چه قدر تأثیرگذار بوده زمینه را برای تحقیقات و سیاستگذاریهای علمی بعدی هموار میکند.
وی با بیان این که انتظارش از این کتاب بیشتر از چیزی بوده که با مطالعه کتاب دیده است، اظهار داشت: این کتاب حاصل پژوهشی در آثار مکتوب دارالفنون است که از یک تحقیق در زمینه علوم انسانی و تاریخ علم ایران هم همین انتظار میرود که به هر مکتوبی و حتی گفتهای در این زمینه مراجعه کند. در عنوان کتاب، علم انسانی آمده است که منظور از آن را متوجه نشدم یعنی نه در ایران و نه در خارج کشور ندیدهام که از بخشی از علوم انسانی به عنوان علم انسانی یاد شده باشد.
دکتر منصوری با بیان این که برای بررسی اتفاقی مثل تأسیس دارالفنون در ۱۵۰ سال پیش طبعا باید فضای فکری آن دوره و سالهای قبل و بعد آن را در نظر گرفت اظهار داشت: به نظر میرسد کتاب توصیف درستی از شرایط آن دوره نداشته است. مؤلفان کتاب از آشنایی نخبگان با علم مدرن از سالها قبل از تأسیس دارالفنون میگویند ولی باید توجه داشت که درباره دورهای صحبت میکنیم که حکیم سبزواری از بزرگترین علما و چهرههای علمی وقت بر مبنای ادله علمی، عکس گرفتن را غیرممکن میدانسته و تا زمانی که عکاس ناصرالدین شاه با اصرار زیاد، عکسی از او نمیگیرد از ادعای خود بر نمیگردد. کتاب شواهدی از ۸۰ سال قبل و دوره زندیه آورده در حالی که همزمان با زندیه در اروپا دانشمندان بزرگی مثل لاپلاس را داریم که هنوز به نوشتههای او اقتباس میکنیم. اگر به قبل از این دوره یعنی دوره صفویه نگاه کنیم، در زمان شاه عباس دوم و ۵۰ سال بعد از گالیله اولین تلسکوپ به ایران وارد شد ولی به جز یک منجم تقریباٌ هیچ کس توجهی به این وسیله نداشت.
نویسنده کتاب «معماری علم در ایران» با اشاره به این که در آن کتاب و آثار دیگرش، نمونهها و شواهد مختلفی را از طرز تلقی ایرانیان درباره علم در سالهای مقارن با تأسیس دارالفنون نقل کرده است، اظهار داشت: در کتاب دکتر توفیق و همکارانش تصویری از آن دوره ارایه شده که انگار تلقی و تصور درستی از علم در ایران وجود داشته که این ادعا را قویا رد میکنم. در کتاب عنوان شده که تأسیس دارالفنون ناگهانی نبوده و مقدماتی داشته است که در مورد هر تأسیسی کاملا بدیهی است و جایی ندیدهام که نویسندهای ادعا کرده باشد که ناصرالدین شاه در سفر به فرنگ، ساختمان دارالفنون را به ایران آورده و طبعاٌ این که شکلگیری دارالفنون، زمینهها و مقدماتی داشته مورد اتفاق نظر است.
این استاد دانشگاه صنعتی شریف که معتقد است حتی در ایران امروز هم، هنوز تصور درستی از مفهوم «علم» و تفاوت آن با «دانش» نداریم، اظهار داشت: علم، یک پدیده پیچیده است که حاصل آن که در نهایت در کتابها میآید، دانش (knowledge) است. با این حال در این کتاب تفکیکی بین دانش و علم صورت نگرفته است.
وی افزود: در فصل اول کتاب از دارالفنون به عنوان «آغازگاه نهاد دانش مدرن در ایران و موجد و مروج طبقهبندی نوین از علوم در کشور» یاد شده و مساله کتاب، این عنوان شده که دارالفنون «چگونه این مهم را از طریق تولیدات علمی خود دنبال کرده است.» در حالی که دارالفنون، یک مدرسه یا دبیرستان حداکثر در حد فوق دیپلم بوده که با هدف تأمین نیازهای نظامی و تا حدی مهندسی کشور راه اندازی شده بود و بررسی و مقایسه سطح کتابهای آن با کتابهای خارجی آن دوره این مسئله را به روشنی نشان میدهد؛ لذا، معلوم نیست این ادعای بزرگ درباره دارالفنون از کجا آمده و آیا مثلا مکتبی در ایران وجود دارد که دارالفنون را مهد علم نوین در کشور میداند؟
استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف در ادامه با اشاره به برخی تعابیر مورد استفاده در کتاب مثل این که «زاویه تحقیق، نزدیک به تاریخ علم است» گفت: در کتاب به وفور از چنین مفاهیمی استفاده شده که «خوش تعریف» نیستند مثلا معلوم نیست که منظور از زاویه نزدیک به تاریخ علم دقیقا چیست. در کتاب همچنین به وفور گزارههایی مطرح شده که منبع یا مبنای مشخصی ندارند. مثلا سوال کلی تحقیق این عنوان شده که «کتب نوشته شده در دارالفنون چه ادعاهای نوین در حوزه علم دارند و چه تصویری از علم انسانی را ممکن می کنند.» از دید تاریخ علم اساساٌ در آن دوره، چیزی به عنوان علوم انسانی وجود نداشته و تازه در نیمه دوم قرن نوزدهم بود که بحث انتزاع علوم انسانی از علوم تجربی مطرح شد. آنچه در دوره دارالفنون مطرح بوده تاریخ و جغرافیا و مقداری جمعیت شناسی – البته نه به معنای امروزی که عمدتا آمار ریاضی – بود و جز تاریخ و ادبیات که از قدیم بوده هیچ زمینه ای از علوم انسانی در کتاب نمیبینیم.
دکتر منصوری افزود: این که در کتاب، جریانهای فکری مؤثر در دارالفنون به نوعی تفکیک شدهاند، جالب است ولی به هر حال میتوان گفت به تعداد ۱۴۰ مدرس خارجی و ایرانی دارالفنون و افراد دیگری که در آن دوره قصد داشتند ایران را به سمت تجدد ببرند طرز فکر وجود داشته و مشخص نیست این سه یا پنج فرد یا جریان بر اساس چه شواهدی برجسته شدهاند و چه ارتباطی با کتب دارالفنون و چه فایدهای برای ایران امروز دارد. از دیگر نکاتی که در کتاب به چشم میخورد، زدن برچسب شرق شناسانه به کاشانی است که بیش از هر چیز، برچسبی سیاسی است که او را فردی با طرز فکر مستشرقان معرفی میکند یعنی کسانی که شرقیها از جمله ایرانیان را قابل نمیدانستند و نگرش استعماری داشتند که چنین ادعایی درباره کاشانی را کاملا رد میکنم. او فردی بوده که علم مدرن را تا حدی درک میکرده و به درستی معتقد بوده که برای ایران آن زمان، زود است. در شرایطی که پس از ۱۵۰ سال، دانشگاههای ما در حد دبیرستان هستند، تکلیف دارالفنون که حداکثر دبیرستان بوده، روشن است.
عضو فرهنگستان علوم در ادامه از این که در کتاب به برخی مدرسان برجسته دارالفنون مثل میرزا کاظم محلاتی- از شیمیدانهای برجسته که بعدا به همین دلیل، شیمی لقب میگیرد – توجه نشده است، انتقاد کرد و گفت: نگاهی به کیفیت پایین کتب دارالفنون مثل کتاب فیزیک آن که توسط کشیشی نوشته شده بوده که در مقایسه با فیزیکدانان آن روز اروپا، درجه چهار هم به شمار نمیرفته نشان میدهد دارالفنون محلی بوده که برجستهترین جوانهای ایرانی در آنجا جمع شده بودند و معلمان درجه سه و چهار برای آنها تدریس میکردند که گاهی هم اشتباه درس میدادند.
دکتر منصوری در پایان نبود فهرستی از مجموعه کتابها و نوشتههای بر جای مانده از دارالفنون و نویسندگان آنها را از دیگر مشکلات کتاب عنوان و در عین حال این اثر را آغازی برای کارهای جدیتر در این حوزه عنوان کرد.
نوید نادری هم که به عنوان ناقد در این نشست مجازی شرکت داشت با بیان اینکه با کلیت کتاب و تحقیق انجام شده بسیار همدل است، گفت: پرسش اصلی کتاب این است که کتب نوشته شده در دارالفنون چه تصویری از علم انسانی را ممکن میکند و چه لحظاتی از علوم انسانی امروزین را بارور کرده و چه ریشهها و تبارهایی از علوم انسانی در دارالفنون قابل پیگیری است. من در ادامه، این پرسش را مطرح میکنم که آن تصویری از علوم انسانی که که دارالفنون را ممکن کرده است خود بر مبنای چه تصویری از انسان شکل گرفته است و چه مفهومی از انسان را نشر داده است؟ فکر می کنم، جواب کوتاه به این پرسش، «انسان علمی» باشد و با این گزاره کتاب به شدت موافقم که چیزی که درباره علم و علم انسانی در دارالفنون مهم است، نه درستی فهم این افراد از علم غربی بلکه اثرات فهم آنهاست و به همین سیاق، چیزی که از انسان علمی برای من مهم است نه محتوای حقیقی که اثرات دلالتی آن است.
وی در ادامه به کتاب «مسالک المحسنین» نوشته عبدالرحیم طالبوف تبریزی اشاره کرد که چند سال پس از دوره ناصری و قبل از انقلاب مشروطه در قالب سفرنامهای خیالی نوشته شده است. این کتاب داستان هیأتی متشکل از سه مهندس، یک طبیب و یک معلم شیمی است که از اداره جغرافیای – موهومی – مظفری مأموریت دارند که به قله دماوند صعود کنند، معدن یخ طرف شمالی را ملاحظه و ارتفاع قله و نقشه معابر را ظرف سه ماه به اداره تحویل دهند. این سفر علمی جغرافیایی در روایت طالبوف در واقع تبدیل می شود به بحث درباره دولت، اساطیر و … و ادبیات واسطه ای است بین جغرافیای سیاسی و انسانی و تاریخ.
نادری پس از میانبری که به این کتاب زد، پرسش اولیه خود را این طور صورتبندی کرد که وقتی در یک موقعیت ملی، تاریخ به میانجی اتنوگرافی از دل جغرافیا بر می آید، انسانی که موضوع مطالعه علم انسانی است، کدام است؟
رضا ماحوزی، معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی هم در این نشست با بیان اینکه وقتی از دوره ناصری حرف میزنیم از دوره ای پنجاه ساله حرف میزنیم که برای حیات فکری یک مدرسه شاهی فرصت بسیار خوبی است و میتوانیم چنین سنتی را مورد داوری قرار دهیم، اظهار داشت: وقتی از دارالفنون صحبت میکنیم باید آن را به سه دوره آغازین، میانی و نهایی تقسیم کنیم. پرسش اصلی کتاب این است که دارالفنون چه لحظاتی از علوم انسانی امروزی ما را بارور کرده و چه ریشهها و تبارهایی از علوم انسانی در آن قابل پیگیری است. یعنی فرض بر این است که علوم انسانی که امروز در مراکز آموزش عالی ما تدریس میشود سابقهای دارد که به مدرسه دارالفنون گره خورده است.
وی خاطرنشان کرد: به جای این که خط و خطوط علوم انسانی را به دارالفنون برسانم به آن زمینه اجتماعی میپردازم که اجازه داد چنین توسعهای به علوم غیرنظامی و مهندسی در دارالفنون پیدا شود. دارالفنون برخی علومی را که پیش از آن در مدارس تدریس نمیشد ارائه داد اما چه شد که در دوره سوم یعنی ۱۵ تا ۲۰ سال آخر دوره ناصری با رشد رشتههایی غیر از نظامی و پزشکی و فنی مهندسی و مطالبه علوم انسانی در دارالفنون و فضای بیرون از دارالفنون مواجهیم؟
وی گفت: برخی از اساتید دارالفنون از اروپا آمده بودند و بسیاری از فارغ التحصیلان دورههای اولیه دارالفنون هم برای تحصیل به اروپا رفتند و به ایران برگشتند و آموختههای خود را در کشور ترویج کردند. حرف دکتر منصوری و دکتر نادری درست است که تولد علوم انسانی بهمثابه آنچه از آن تاریخ به بعد بهعنوان علوم انسانی میشناسیم به نیمه دوم قرن نوزدهم برمیگردد اما به این معنی هم نیست که آنچه بعدها به عنوان علوم انسانی خوانده شد را هم پیش از این نداشتهایم. آثار کانت، فیشته و حتی هگل و … نشان میدهد که این متفکران به دنبال علم فلسفه بوده اند. نکته دیگر این که دقیقاٌ از ابتدای قرن نوزدهم که هنوز تفکیک علوم انسانی و غیر انسانی صورت نگرفته بود در اکثر کشورهای اروپا خصوصاٌ کشورهای لاتینی زبانی که میراثش به آلمان و اتریش و فرانسه رسیده با دو موج دانش رمانتیسم و روشنگری مواجه هستیم که از نیمه دوم قرن هجدهم شروع شدند و مشخصا در ابتدای قرن نوزدهم یعنی همزمان با تحولات دانشی در ایران بود که موضوع ارتباط دانش و دولت و دانش و قدرت را به صورت ایدهای جدی در دانشگاههای اروپا مطرح شد. متعاقب آن، چه از جانب استادان اروپایی دارالفنون و چه از جانب دانش آموختههایی که از خارج برگشتند با موجی از توجه به علوم انسانی در کشور مواجه شدیم.
دکتر ماحوزی خاطرنشان کرد: اقتضائات منطقهای و بین المللی در وجه همسویی جریان رمانتیسم و جریان روشنگری در دانشگاهها و کالج های اروپایی به تدریج به بخشی از علوم انسانی بها میدهد که میتواند ایجاد هویت کند. هویتی که به ناسیونالیسم منجر میشود. مجموعه آن تحولات هویتی که در نظامهای دولت ملت در اروپا بروز کرد، خصوصاٌ تحولات روسیه و انگلستان به تدریج این ادبیات را وارد ایران کرد و روشنفکران ایرانی و مطبوعات مطالبهگر آن شدند و فضایی فراهم شد که در دوره مظفری به صورت حرکت مشروطه بروز پیدا کرد. در اروپای نیمه اول و دوم قرن نوزدهم موجی را میبینیم که بر ایران هم تأثیر میگذارد و لذا طبیعی بود که شمولی از این دانشها به ایران آورده شده و برای ساماندهی وضعیت ملی از طرف حاکمیت مورد استفاده قرار گیرد.
وی خاطرنشان کرد: در کشوری که خواهان جبران عقب ماندگیهاست و از هر چهار طرف در معرض تهدید همسایگان است، علوم انسانی و ناسیونالیسم برآمده از آن به کمک قدرت اجتماعی و اصلاحات و دیوان سالاری جدید میآید تا اوضاع را به سامان کند. این دانش ها در چنین زمینهای در دارالفنون مطرح میشوند. چه همسو با دکتر منصوری معتقد باشم که تولید علمی در دارالفنون صورت نمیگرفته و چه به روایت کتاب قائل باشم که تولید علوم انسانی کرده است. در میانه این دو روایت میگویم، شئونی از این دانشها که در اروپا رایج بوده به ایران منتقل شده و در پاسخ به این سئوال که سهم پایانی دوره ناصری را در حوزه علوم انسانی قابل توجه میبینم چون بعد از آن با سلسله گستردهای از تحولات مواجهیم که علوم انسانی در شکلدهی آنها مؤثر بوده و در هر صورت وقتی توپ غلطان تحولات اجتماعی در پایان دوره ناصری به حرکت در آمد تا در دوره پهلوی به تأسیس دانشگاه منجر شود دائماٌ از آن سرچشمههای ارزشمندی که در دارالفنون در دانشهایی که امروزه به عنوان علوم انسانی میشناسیم نیرو میگرفته است.
دکتر سید مهدی یوسفی، دیگر مؤلف کتاب گفت: در این جلسه مطالبی مطرح شد که گویی در کتاب گفتهایم علوم انسانی در دارالفنون وجود داشته که علت آن را نمیدانم. در صفحه دوم کتاب به صراحت گفته شده که «علوم انسانی در آن زمانه معنا نداشته و در میانه قرن نوزدهم میلادی، نه فقط در ایران بلکه در سراسر جهان معنایی معادل آنچه امروز از علوم انسانی مراد میکنیم، وجود نداشته است.» البته چیزی که بعدها به نسبت انسان شکل میگیرد مثل تمدن، فرهنگ و … ریشه های خود را در دارالفنون نشان میدهند. دارالفنون در این زمینه ها عاملیتی ندارد ولی وقتی زیر میکروسکوپ میگذارید میبینید حضور دارند.
دکتر یوسفی با اشاره به مطلبی که در نقد تعبیر کتاب از دارالفنون به عنوان «آغازگاه نهاد دانش مدرن در ایران» عنوان شد اظهار داشت: این طور مطرح میشود که گویی در کتاب، دارالفنون، سرچشمه و آغازگاه دانش نوین در ایران عنوان شده در حالی که تعبیری که در کتاب آمده، «آغازگاه نهاد دانش مدرن در ایران» است و مگر قبل از دارالفنون چنین نهادی در کشور وجود داشته است؟ این که گفته میشود به دارالفنون معلمان درجه سه و چهار میآوردند مگر خودشان نمیدانستند؟ انتظار داشتید که قلههای علمی دنیا در این مدرسه تدریس کنند؟ کسانی که دارالفنون را راه انداختند هم میدانستند آن کشیش بهترین عالم زمانه نیست ولی تصور آنها این بود که معلم درجه سه و چهار هم بلاخره اطلاعاتی دارد که در شرایط آن روز ایران مفید است.
دکتر یوسفی تصریح کرد: فضای فکری ایران در آن دوران، جور خاصی نبوده بلکه میدان منازعه بین افکار بوده و باید این پیش فرض را کنار گذاشت و تلاش کتاب این است که نشان دهد دارالفنون و متون بر جای مانده از آن به ما چه می گویند!
* نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند