رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف در ادامه سلسله یادداشتهایش پیرامون علم مدرن و سیاستگذاری آن به «هنر گفتمان» پرداخته و نسبت به آسیب های ادبیات اقتدارگرایانه در حوزه علم در روند توسعه علمی کشور هشدار داده است.
به گزارش دیده بان علم ایران، یادداشت دکتر منصوری که با نقل قولی از «محمد بن موسی خوارزمی» آغاز شده بدین شرح است:
«دانشور سه گونه است: یا مردی است که برای نخستین بار دانشی ناشناخته را میشناسد و میشناساند و آیندگان را میراثخوار علمی خود میسازد یا مردی است که آثار بر جای ماندهٔ پیشینیان را شرح و تفسیر میکند و مطالب مبهم و پیچیدهٔ کتابها را روشن میسازد؛ برای بیان مطلب راه سادهتری نشان میدهد و نتیجهگیری را آسان میکند یا مردی است که در برخی از کتابها به نادرستی و آشفتگی بر میخورد، پس نادرستیها را اصلاح میکند و آشفتگیها را سامان میبخشد؛ با خوشبینی به کار مولف مینگرد، بر او خرده نمیگیرد و از این که متوجه خطا و اشتباه دیگران شده به خویشتن نمیبالد.»
«محمد بن موسی خوارزمی»
بزرگان علمی ما در گذشته که هنوز علم مدرن و گفتمانِ علم پانگرفته بود، دانشوری یا دانشگریِ امروزی را این گونه معنی میکردند. فعالیت نوع سومِ دانشور که موسی خوارزمی بر میشمرد به هنر گفتمان (دیسکورز) امروزین نزدیک میشود. این هنر بخش جداییناپذیرِ علم مدرن است.
دانش علمی مدرن بدون گفتمان به دست نمیآید. مسوولانِ علمی هنگامی که به صورتی اقتدارگرایانه و همراه با «فَرِّ مقام» و نه مبتنی بر گفتمان، گزارههای دانشی مطرح میکنند متوجه نمیشوند سکوت جامعهٔ علمی و دانشگران و پژوهشگران در واکنش به آنها چه معنی دارد!
این سکوت به معنی پذیرش گزاره نیست، به معنی اطاعت هم نیست و بیشک باید از آن تعبیرِ حکمرانیِ اقتدارگرا و نامطلوب و منسوخ و تعبیر جهل از منافعِ مدنیِ گفتمان کرد. نتیجهٔ آن بیمحلی و واجفت شدگیِ جامعهٔ علمی از مسئولان علمی است، بریدن از تعامل است، رکود علمی است، نفی خلاقیت است و بیاعتمادی به حکمرانان است؛ و این را به نظر میرسد مسئولان متوجه نمیشوند.
ما «اَبَر فناوری با رویکرد آمریکایی» نداریم. این مفهوم خود ساختهٔ مبتنی بر عرف سیاسی در اجتماع علمی ناپذیرفتنی است. گیرم این مفهوم ساختهٔ ما باشد؛ آیا بدیلی برای آن داریم؟ آیا اصلا توان درک این فناوریها را، هر چه باشد، داریم؟ آیا آمادهایم برای «فناوری با رویکرد جمهوری اسلامی» هزینه کنیم؟ آیا هیچگاه به نقد فناوری و به ویژه فناوریهای «برآینده» و «پاشاننده» در ایالات متحده آمریکا و یا اروپا و چین توجه کردهایم؟ آیا مفهوم «پژوهشهای ترجمانی» یا «پژوهشهای دگر دیساننده» یا «پژوهشها و فناوریهای همگرا» را شنیدهایم یا درک کردهایم؟
درک با اقتدار پیش نمیرود؛ علم در حضور اقتدار نابود میشود؛ اقتدار و تظاهر به اقتدار نابودکنندهٔ نوآوری است. فرهنگ هم امری با صیرورت است که در نبود خلاقیت و نوآوری و گفتمان به باتلاق ذهنی تبدیل میشود؛ خلاقیت فرهنگ را صیقل میدهد اما اقتدار آن را میگنداند، چنانکه سلجوقیان چنین کردند و باعث انحطاط و انسداد فکری در تاریخ ایران شدند. انقلاب فرهنگی که با اقتدار سیاسی همراه شود نابود کنندهٔ آخرین تلالو تمدنی ما میشود و به انسداد فرهنگی تداوم میبخشد.
وظیفهٔ دانشگاهیان رفع این انسداد فرهنگی و البته فرهنگآفرینی است نه فرهنگپذیری از جامعهای متصلب. توجه داشته باشیم!
در یادداشتهای بعدی به بعضی از این مفاهیم پیشگفته خواهم پرداخت.»
انتهای پیام
* نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند