استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران با انتقاد از دفاع وزیر بهداشت از «دانشمندان طب سنتی» تاکید کرد: وقتی مرزهای دانش در نظرگاه وزیر چنین باشد بیتردید مرزهای آن با شبهدانش در انظار عموم هم مخدوش میشود،نه فقط در طب سنتی بلکه در تمام شئون کشور. وقتی میتوان بدون طی مراحل علمی دانشمند سنتی داشت، هنگامی که علیرغم نظر اکثریت جامعه پزشکی و مراجع رسمی آن از چنین پدیده نوظهوری دفاع میشود و مخالفین آن را افراطی خطاب میکنند، نتیجهاش این میشود که همه در مورد طب سنتی و عدم لزوم رعایت مبانی دانش در اذهان خود بر این روش اقتدا کنند و نه فقط این، بلکه رعایت دانش حتی در مسائل اقتصادی و اجتماعی هم مخدوش شود.
دکتر بابک زمانی ، متخصص مغز و اعصاب طی یادداشتی نوشت: وزیر محترم بهداشت بار دیگر در حالی که در ظاهر و بهشدت به خرافهپرستی اعتراض میکرد، از «دانشمندان طب سنتی» که از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند هم دفاع کرد. واقعاً معلوم نیست مقصود ایشان از «دانشمند سنتی» چیست، چراکه دانش رو به پیش دارد و سنت هم تنها نقطه پرتاب، بستر و انگیزه است و در ارتباط با تمام علوم این چنین است. ظاهراً در نگاه وزیر هم وجود دانشگاه سنتی و تحصیل در این دانشگاههاست که باعث اعتبار این گروه میشود.
باید گفت دانشکده سنتی در تقابل با دانشگاه مدرن هیچگاه در تاریخ علوم در ایران سابقه نداشته است. هیچ ریشهای هم در دانش مدرن که حاصل قرون اخیر اروپاست ندارد. سابقه این دانشکدهها به دوران ریاست «احمدینژاد» و آخرین وزیر بهداشت دولت او (دکتر طریقت منفرد) بر میگردد که در شرایط بحرانی آن زمان و برکناری وزیر بهداشت و عدم پذیرش وزارت توسط بسیاری از شخصیتها، مدت کوتاهی این مسئولیت را برعهده گرفت. مصوبات هم عمدتاً به بهانه تحقیق بودهاند نه درمان، مدرک هم پیاچدی تحقیقاتی بوده نه تخصص بالینی برای درمان. اما متاسفانه اقبال روز افزون به طب سنتی ( زالو، بادکش و…) در میان مردم که این روزها به وفور رایج شده ریشه نه در سنتهای ما که در این تاریخ بسیار کوتاه و این گونه حمایتها دارد. چراکه هیچکس باور نمیکند بدون حتی یک مورد استفاده علمی درمانی در تنها یک بیماری مشخص، در همین مدت کوتاه چهل! دانشکده طب سنتی تأسیس شده باشد.
اگر هدف تحقیق بود مگر بیش از یکی دو پژوهشکده لازم میشد؟ موضوع مهم آن است که در حال حاضر این تأسیسات هستند که باعث مشروعیت روشهای درمانی سنتی و اقبال مردم به آنها میشوند و این اقبال نوپدید هم به نوبه خود باعث تأسیسات بیشتری میشود. آنهم درست در همان زمانی که بیمارستانهای کشور در تنگی و تنگدستی روز افزون قرار گرفتهاند. با قاطعیت میتوان گفت اگر تأسیس چهل دانشکده سنتی رخ نمیداد اکثریت بیماران سکته مغزی که ویزیت میکردیم در مرحله حاد یا بعد از آن سری به طب سنتی نزده بودند.
حالا کار بهجایی رسیده که بالاترین مقام سلامت در کشور هم در بحث پیرامون مشروعیت طب سنتی به این تأسیسات نوظهور استناد میکند. موضوع فقط این نیست که وقتی مهمترین مقام اجرایی سلامت در کشور چنین ذهنیاتی داشته باشد بر امکانات سنتی خواهد افزود و آن سیکل معیوب پیش گفته را دوری تندتر خواهد بخشید. موضوع مهمتر، نقشی است که شخص وزیر بهعنوان مهمترین رسانه سلامت در شکلگیری تصورات و سلایق عمومی بازی میکند. وقتی مرزهای دانش در نظرگاه وزیر چنین باشد بیتردید مرزهای آن با شبهدانش در انظار عموم هم مخدوش میشود. نه فقط در طب سنتی بلکه در تمام شئون کشور. وقتی میتوان بدون طی مراحل علمی دانشمند سنتی داشت، هنگامی که علیرغم نظر اکثریت جامعه پزشکی و مراجع رسمی آن از چنین پدیده نوظهوری دفاع میشود و مخالفین آن را افراطی خطاب میکنند، نتیجهاش این میشود که همه در مورد طب سنتی و عدم لزوم رعایت مبانی دانش در اذهان خود بر این روش اقتدا کنند و نه فقط این، بلکه رعایت دانش حتی در مسائل اقتصادی و اجتماعی هم مخدوش شود.
دقیقا از همینروست که جامعه پزشکی مقابله با طب سنتی را در درجه اول مصداقی از مقابله با نوعی عقلگریزی میبیند که تصادفاً تنها در نظرگاه او قابل رویت است و از اینرو قرعه فال اخلاق به نامش افتاده است، بهخصوص که مصداق عقلگریزی در پزشکی بیش از دیگر حوزهها قابل لمس است.
رسانه وزیر یکی از مهمترین ارکان تولید افکار عمومی است. از یک سو تسامح او در مورد شبهعلم با سرعت در میان مردم و در میان مسئولین تسری مییابد و از سوی دیگر پافشاری او بر بنیادهای دانش، اتکا بر نظر رسمی مجامع علمی بهجای نظرات شخصی و تلاش در زبان گویای آنها بودن بر بسیاری از ما مردم که هنوز با شبهعلم در وجودمان تسویه حساب نهایی نکردهایم تأثیر میگذارد و پایههای دانش را در کشور تقویت میکند.
مسئولین فرادست هم با اتکا به نظرات وزیر و تحت تأثیر شدت و شجاعتی که او از آن دفاع میکند نظرات روشنی در همه زمینهها پیدا خواهند کرد که بسیار برای آنها مغتنم خواهد بود.
تاریخ آکنده است از سرگذشت فداکارانی که موقعیت و منافع و گاه جان خود را فدای رساندن پیامی روشن اما ناخوشایند (که فقط در نظرگاه آنها قابل رویت بود) به مردم و مسئولین مردم کردند. همچنین آکنده است از سرگذشت افراد کوته قامتی که حتی لباس ناموجود را هم ستودهاند. تاریخ میآموزد که خادمان واقعی همان فداکاران گروه اول هستند و نه کوتهقامتان گروه دوم. اما همان تاریخ می آموزد که هیچ کس از او نیاموخت!
انتهای پیام